خانه شماره 39

یک دفترچه نویسه‌های شخصی در مورد آنچه ما بدان می‌اندیشیم.
جد و جهد

تذهیب سربرگ

بسم الله چرم

blog pic blog pic

زکات العلم نشرة. اگر بشود اسم این سیاهه‌ها را علم گذاشت. البته بخش اعظم آن دل‌نوشت است. برای نشر فرهنگ و دین می‌نویسیم شاید که خدا هدایتمان کند.

طبقه‌بندی موضوعی

قرآن چرم امام خامنه‌‌ای استاد پناهیان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هدایت» ثبت شده است

۱۳
تیر

بند اول

این ماه رمضان توفیق شب‌های طلایی‌اش از ما سلب شده بود، خدا است دیگر «لایُبرَمُهُ الحاحُ المُلِّحینَ[1]» منتظر بود تا ما به موضع صحیح برگردیم که برگشتیم. هیچ بعید نمی‌دیدم که امشب یک جرعه شراب ما را هم مهمان کنند. وسیله نبود، جور شد! کاملا غیر منتظره هم جور شد!

بند دوم

استاد پناهیان پارسال ماه رمضان بحث تنها مسیر[2] را شروع کردند. یک بحث کاملا راهبردی و یک بحث کاملا تاثیر گذار[3]، بعد از ماه رمضان به سنت حسنه‌ای که استاد پناهیان اجرا می‌کنند بحث این کرسی همچنان ادامه یافت، اما به ناگاه امسال اطلاع دادند که بحث مسجد امام صادق به مصلی تهران منتقل شده و موضوع آن نیز «خدا چگونه انسان را هدایت می کند؟[4]» قرار گرفت، افراد زیادی با انتقال این جلسه از شرکت در آن محروم شدند چون هم مکان آن دور و هم ساعت آن به نحوی بود که فقط باید ماشین شخصی می‌داشتی. این غصه برای ما ادامه‌دار شده بود ...

بند سوم

دیر حرکت کردیم میانه راه چند قطره ای نم نم باران زد اما زود قطع شد؛ حدود یازده و پنجاه دقیقه رسیدیم. از ماشین که پیاده می‌شدیم، از بلندگو صدای دعوت استاد به منبر آمد. مشعوف شدم اما نه زیاد، چون از آن کسی که ما را آورده بود انتظار می‌رفت  زمان را هم هماهنگ کند. مسیر طولانی‌ای طی کردیم. دیدم شبستان خالی است، پرسیدم کجاست گفتند جلوتر، رفتیم دیدیم در میانه حیات بزرگ مصلی میز و نور و منبر برپاست، زیر آسمان پر ابر خداییم. جمعیت کم بود، شاید هم وسعت پهنه حیات مصلی کم نشان می‌داد. حدود صد الی دویست نفر. میانه بحث باران گرفت دانه‌های درشت اما بسیار کم سه بار دعای فرج خواندم[5]، باران فراگیر شد. شب رویایی من طلایی شد. شاید خیلی‌ها شب همبستری با معشوق برایشان رویا باشد؛ اما کمی که تکان بخوریم حضور را حس می‌کنیم. اگر حاضرین در مجلس می‌دانستند کجا نشسته‌اند تا صبح از پای ضجه بلند نمی‌شدند. صحبت‌های استاد مثل همیشه روحش مرا منقلب می‌کرد، آنجا که همه می‌خندیدند من گریه می‌کردم. شاید برای حضار پرنور جلسه، مثال‌های استاد خنده‌دار باشد و بگوییند چه کسی اینطور آدمی است، اما ای ایها الناس منم که گمنام در میان شما می‌نشینم و با هر نیشتر استاد بخار خون قلب جوشانم اشک دیده و عرق جبینم می‌شود.

زیر آسمان بدون سقف، باران رحمت الهی، شب جمعه و نگینی که در صدف مصلی از فساد شهر دور مانده بود می‌درخشید.

 

راستی اگر دنبال علل واسط می‌گردید، امشب چون شب جمعه و دعای کمیل برقرار بود استاد دیر شروع کردند، باران تهران هم باران تابستانی و خنکی است، مجلس را بهم نمی‌زند. بندگی بیرون از سقف را شرحی ندارم برایش، ان‌شاالله برسید و ببینید.

 


[1] بخشی از دعای آمرزش گناهان

[4] دریافت جلسات این مبحث

[5] سه جا دعا مستجاب است؛ امام صادق (ع)

تخته سیاهتخته سیاهتخته سیاه

نوشته تخته نوشته تخته نوشته تخته