فلسفه ورزش و عرفان
در باب فلسفه ورزش مطالب درخور کمی موجود است که بیشتر آن به زبان انگلیسی است. اما در این نوشته قصد داریم به یک موضوع پایه در ورزش غیر صنعتی [1] بپردازیم. ورزشی که هدف آن صحت و تقویت جسم است. این نوع از ورزش باید مشخص بشود که از چه زمانی آغاز شد. اگر هدف از ورزش برآورده کردن نیاز جسم یعنی فعالیت و صحت عضلات است، باید مشخصا به این مورد اشاره کرد که مدرنیته علت اصلی ایجاد این مشکل بوده و هست. با اصالت راحتی و تفویض کار به ماشین، غایت جسم انسان را مورد نقص باقی گذاشته و جسم آدمی را رو به تحلیل میبرد. و کار به جایی میرسد که در هنر غربی، آینده انسان را گاها مغزی روی ویلچر یا روی ماشین تصویر میکنند، یا در انیمیشنهای کودک انسان را با هیکلی ضعیف یا بسیار چاق به تصویر میکشند. و راهکار را در همان ابزار سازی تعریف میکنند.
به تعبیر سادهتر مدرنیته با فلسفه ماشیناریسم و اصالت رفاه، برای تمامی کارها بیحد و حصر ابزار ساخت و کار را به ابزار سپرد و در مرحله بعد تمامی ابزارها را به سمت برقی شدن و بعد از آن خودکار شدن و در مرحله آخر هوشمند شدن سوق داد به طوری که فرد حتی نیاز به فکر و تصمیم هم نداشته باشد (مانند جاروی شاخ و برگ درخت به جاروی پلاستیکی، به جاروی برقی،به جاروی برقی با آپشنهای متعدد، به جاروهای هوشمند خود شارژ شونده(مانند جاروی شیائومی)) و بعد از آن عضلات فرو خفته فرد را با ایجاد ابزارهای ورزشی متعدد و بعد از آن باشگاههای ورزشی و هزینههای بسیار و به طور کلی اسپورت[2] به کار بسیار باطلی به نام ورزش سوق داد[3]. نفس این کار دقیقا حرکت عبسی است که هیچ فایدهای ندارد و چون بالا و پایین کردن دمبلها یا طی کردن پارکها هیچ کار مفیدی برای نفس محسوب نمیشود، افراد کمی تن به ورزش داده و فطرت بسیاری از مردمان، از این کار بدون آنکه بدانند چرا کناره میگیرند.
در نگاه دیگر میبینیم که هنگامی که در کوران زندگی سختیها و زحمات را تحمل میکنیم، عملا جسم قوی و شاداب باقی میماند. یعنی ورزش به عنوان یک شغل محسوب نمیشود بلکه به عنوان فراورده جانبی کارهای ما ایجاد شده و سلامت را تضمین میکند.
حال اگر بپذیریم که ورزش جسم نباید به عنوان یک مقوله جدا نگریسته شود بلکه باید فراورده جانبی فعالیتهای روزمره باشد.ـ فارغ از ورزش حرفهای که باید مجزا مورد بررسی قرار بگیردـ سوال مهمی مطرح میشود که کدام شیوه از ورزش روح مناسب است؟
اگر غرب ورزش جسم را از مسیر عادی زندگی انسان جدا کرد، شرق نیز ورزش روح را از مسیر عادی زندگی آدمی جدا کرده و در پستو نگاه داشت و به همان دلیل فطری که غرب نتایج آن را دید که توده مردم تن به ورزش نمیدهند، به همان دلیل در شرق نیز توده مردم تن به قدرتهای روحی ندادند و قوی نفسانشان تعداد کمی از پستو نشینانشان شدند. و متاسفانه همانگونه که مسلمانان به قدرت تفکیک نرسیدند و اسلام را در سدههای معروف به عصر طلایی تمدن اسلامی با یونانی اندیشی، بوداییگری و مزدایی مسلکی ترکیب کردند در فراطبیعت هم صوفیگری با انواع اندیشههای مختلف ترکیب شد و ائمه معصومین در غربت عده و اندیشه باقی ماندند.
خلاصه کلام آنکه باید در روشهای ریاضت اندکی دقیقتر و عمیقتر اندیشید، آیا ائمه ما ذکری را بیستهزاربار میگفتند یا مناجاتهای حقیقی طولانی داشتند؟ آیا در اتاقی ساکت و خالی از هرگونه متشتتکننده فکر به صورتی مانند الف در «ذهن[4]» فکر میکردند و با تمرین بسیار از آن صورت در مقابل خطوات مختلف مراقبت میکردند تا به یک ثبات برسند یا در عبادات مختلف وزندگی روزمره به این نکته میرسیدند که جزخدا نباید دید و جز خدا نباید عمل کرد؟
اینکه بزرگان ما مقاماتی را کسب کردند، مورد بحث نیست. اجر ایشان بر خداست، اما مقتضیات زمان ما به ما میگوید اگر ملاصدرا پیاده و با استر و الاغ به مکه میرفته، اکنون شما با هواپیما بروید. مهم به مکه رفتن است. مهم طهارت نفس و روح است نه شیوه آن. اگر شیوههای بهتر و دقیقتری باشد چرا که نه؟ و چه کسی به جز همین سالکان باید مجال اندیشیدن و تردید در شیوههای رسیدن را ایجاد کنند؟
و امید است ما نیز به مقامات برسیم از راههایی که در آینده هادی سالکان باشد.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.