تنها مسیـــر
«سؤالات زیادی در فکر همه ما وجود دارد، سیاسی، اجتماعی، شخصی و گرایشهای مختلف علمی. پاسخ دادن به هر سؤالی ابواب جدیدی از شبهه را باز میکند؛ لاجرم باید آنها نیز پاسخ داده شوند». این تجربهای است که همه ما آن را داریم.
اما اگر سؤال اصلی را بیابیم و آن را پاسخ بدهیم تمامی سؤالات ما حل خواهد شد، سعی ما در این نوشته این است که اشارهای به آن سؤال اصلی کنیم. نوشتهای که بهنوعی برگرفته از سلسله جلسات تنها مسیر استاد پناهیان است که آن را با درس گفتارهای دیگر استادانم ممزوج کرده و بنا به توان فکری خود از آن نتیجه گرفتیم. پس پیشاپیش از قلم سخت و پریشان خود در این زمینه پوزش میطلبم.
- بگذارید کمی عمیق نگاه کنیم، سؤالها با چه چیز ایجاد میشوند؟ ما با چه چیز سؤال میکنیم؟ فکر! پس این فکر ماست که سؤالات را میپروراند. هرچه فکر قویتری داشته باشیم سؤالات ما دقیقتر و بهتر خواهند بود.
- پس بجای اینکه سعی کنیم از میان انبوه سؤالات به پاسخ آنها بیاندشیم که گاهی خود سؤال مانند گوشوارهای بیافتد و گم بشود بیاییم و بپرسیم ابزار تولید سؤالمان را چگونه بهبود ببخشیم؟
- «فکر ما هرزه است، تربیتنشده، هر کاری که دوست دارد میکند و به هر سمتی بخواهد میرود، جامعه نیز ساختاری برای تربیت آن فراهم نکرده است. پس اگر کسی بخواهد فکر خود را تربیت کند، باید تمرین و ممارست کند. یعنی همّت کند». این جملات را احتمالاً شنیدهاید یا حداقل با آن موافق هستید! بگذارید این جملات را یکبار دیگر با یک تعریف دیگر مرور کنیم: «نفس ما دشمن است، تربیتنشده، به کارهایی که دوست دارد فرمان میدهد و فقط کارهای بد را دوست دارد، جامعه نیز ساختاری برای مبارزه با نفس ندارد، پس اگر کسی بخواهد بهشت را به دست آورد باید تمرین و ممارست کند، یعنی تقوی پیشه کند».
- مدتی است به این نتیجه رسیدهام که هیچوقت ما کامل نخواهیم شد. هرچقدر هم رشد کنیم بازهم «زندگی در وضع صفر» است. احساس کردهام که همیشه یک پله بالاتر وجود دارد که من هنوز آن را کشف نکردهام.
- خداوند میگوید ما را برای عبادت خلق کرده، عبادت یعنی تنها آن چیزی را انجام دهیم که او میخواهد (نه دلمان). یعنی خدا گفته با بقیه کسانی که جای من دستور میدهند مبارزه کنید. یعنی با نفستان مبارزه کنید. این همان معنی تقوی نیست؟
- هرکسی با هر نیتی با نفسش مبارزه کند قوی میشود، برای حب مقام مبارزه کنی به مقام میرسی، برای پول مبارزه کنی، پولدار میشوی برای قدرتهای ماورایی مبارزه کنی قطار را متوقف میکنی. برای خدا هم مبارزه کنی ..... راستی به نظرتان برای خدا مبارزه کنی چه میشود؟ بهشت؟ آدم خوب؟ خوشاخلاق؟ محبوب مردم؟ نه! خدا میشوی:
أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّیْءِ کُنْ فَیَکُونُ[1]
- اما خدا شدن هم برایت لذت ندارد چون تو را بنده آفریدند، زندگی تحت ولایت یک مولا شیرینی دارد که نمیشود از آن نچشید.
دیدید نشد آنچه منظورم بود را منتقل کنم؟
[1] مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 90، ص 376؛ دیلمى، حسن بن ابى الحسن، إرشاد القلوب الی الصواب، ج 1، ص 75؛ ابن فهد حلى، جمال الدین احمد بن محمد، عدة الداعى، ص 310.
انشالله آقا هادی تشریف آوردن جواب کاملتری میدن بهتون....
علیکم السلام
خلاصه بودنش از باب این است که بیشتر از آنکه برای مخاطب باشد برای خاطر است.