تقوی ـ عقبا، نظم ـ دنیا
با توام ای دوست در حال و نیک بشنو از هر مجملی فصلی بلیغ
آن سخن کز بدایت بود طلع جامع هر آنچه خواهی بود بل[1]
در بسیاری از سخنرانیها شنیدهایم: « اوصیکم بتقوی اللَّه و نظم امرکم » این سخن را حضرت امیر در نامه 47 نهج البلاغه در قالب وصیت بیان داشتهاند. نامه حاوی مضامین بسیار بلندی است که شرح آن از عهده این حقیر خارج است. اما قصد دارم در این نوشتار به بررسی همین بند کوتاه از نامه مولا بپردازم.
أُوصِیکُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَیْءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ وَ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً أُوصِیکُمَا وَ جَمِیعَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِکُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ.[2]
شما را به تقوی الهی وصیت میکنم، دنیا را مجویید و دنبال مکنید، گرچه به سراغ شما بیاید و بابت چیزی از دنیا که از دست میدهید تاسف نخورید؛ حق بگویید. برای اجر [اخروی] اعمالتان را انجام دهید، با ظالم دشمن باشید و برای مظلوم یاور. به شما وصیت میکنم و همه فرزندانم و خاندانم و هر آنکه این نوشتار به او میرسد: به تقوی الهی و نظم در امور و اصلاح بینتان.
وصیت حضرت مشتمل بر بیست و اندی موضوع است که در این بند آن چند نکته مدنظر است:
- دومرتبه توصیه به تقوی شده
- ابتدا تقوی مطرح شده آنگاه نظم در امور.
- اهم موارد تقوی شرح داده شده.
- بعد از نظم، اصلاح ذات مطرح شده.
آنچه از ائمه میدانیم آن است که همتای قرآن و قرآن ناطقاند و سخنان ایشان هرگاه از لحاظ سندیت و کیفیت انتقال تا رسیدن به دست ما مورد قبول باشد، باطنها دارد و هیچگاه کهنه و تمام نخواهد شد. آنچه اکنون به دل ما خطور کرده است دقائق و ظرائفی است که میبایست به اشتراک گذاشته شود.
در عصر ما هستی دو بخش دارد، آنچه ملموس است و میبینیم دنیا نام گرفته و آنچه با چشم سر دیده نمیشود و خواهد آمد عقبا. در این سیاهترین نقطه از تاریخ ازل تا ابد که ما در آن هستیم؛ رسولی در میان ما نیست، و ما در غیبت از محضر امام هستیم و نائب او نیز محجور است به همین دلیل است که در جهل مرکبی بسر میبریم که از جهل زمان احمد(ص) نیز به مراتب پیچیدهتر و کمرشکنتر است.[3] این جهل اکنون بشر را واردار میکند که به آنچیزی بپردازد که میبیند. و برای آنچیزی فعالیت کند که در همینجا بدست میآورد. پس بجای فنای فیالله ریاضت و کارهای خارق العاده ارزش پیدا میکند، بجای سلامت قلب و صفای روح، شیوهی کارکرد دنیا تحت عنوان دانش مطالعه میشود و بجای تقوی، مال تحصیل میشود.
اما تقوی! آنچیزی است که توشه و مورد مصرف در عقبا ـ جهانی که خاتمه ندارد ـ است. برای فهم تقوی میبایست از نخستین پیشفرضهایی که با آن فکر میکنید، تغییر را صورت دهید چون شما با یک بستر کاملا متفاوت روبرو هستید که، قوانین آن تماماً با دنیایی که در آن زندگی میکنید متفاوتاند. و دقیقا به همین دلیل است که خیلیها نمیتوانند شقوق تقوی را بیابند و از اوج مقامات باز میمانند و خیلیهای دیگر به تحجر میرسند. اما اگر بخواهیم تقوی را خیلی ساده معنا کنیم، حکم پول در سرای باقی را دارد. از راههای مختلفی میتواند به دست بیایید اما همهاش یک محصول است، پول اخروی. درست است آدم متقی در این دنیا هم موفقتر است اما اساسا برخی موارد آن با علم فعلی قابل شرح و توضیح نیست برای همین دنیای امروز آن را کنار زده و پول دنیایی را کرامت میداند.
اما نظم! تمام حرف نو در همینجاست. هر آدمی استعدادهایی دارد که میتواند آنها را شکوفا کند. و هرکس منظمتر باشد، استعدادهایش سریعتر و بهتر شکوفا میشود. به تعبیر بهتر آنکه، مهم نیست در چه زمینهای استعداد دارید؛ ماه درخشان آن ساحت هستید یا در آسمان پرستاره، شما هم سوسو میزنید. مهم این است اگر زندگیتان را منظم کنید همان ‹قدر› و وسعی که دارید شکوفا میشود. شاید بگویید ما آدمهای باهوشی را دیدیم که زندگی نامنظم و بهم ریختهای داشتند و خیلی هم در زمینهی استعدادشان موفق بودند. آنوقت بنده میگویم، آنها مسرفاند. چرا که آنها استعداد زیادی داشتند اما همهاش را شکوفا نکردند. اما شما که استعدادت یک دهم آنها بوده با نظم در زندگی، خروجی مشابهی خواهی داد. بگذارید مثال بزنم. امام خمینی(ره) آنقدر دقیق بودند که دیگران ساعتهایشان را از روی ایشان تنظیم میکردند:
اختلاف ساعات پیش آمد. اختلاف ساعتهای ما هم با کمی اختلاف 5دقیقه و7دقیقه را کم وزیاد نشان میداد. در همان حال یکی از اساتید نجف که آنجا حضور داشتند با حالت هیجانزدهای گفت: ساعتهایتان را میزان کنید، الان ساعت دقیقاً 3 پس از نیمه شب است. با تعجّب به ایشان نگاه کردیم و گفتیم چطور؟ گفتند: ایشان (و اشاره به حضرت امام کردند) هرشب دقیقا در همین ساعت قدم در داخل صحن میگذارند و بعد ما ساعتهایمان را تنظیم کردیم.[4]
این تنظیم ساعت از روی رفتار را در اندیشمند مشرک[5] معروف غربی یعنی ایمانوئل کانت هم میتوانید ببینید:
کانت بهطور منظم، ساعت ۵ صبح از خواب برمیخاست. صبحانهاش فنجانی چای و یک پیپ تنباکو بود. سپس برای درسگفتارهایش آماده میشد، که ۵ یا ۶ روز در هفته برگزار میشد، و آغازشان ساعت ۷ یا ۸ صبح (با توجه به تغییر ساعت فصلی) بود. سپس تا زمان ناهار به مطالعه و نوشتن ادامه میداد. با رفتن مهمانانش غالباً بر صندلی راحتی در اتاق نشیمن چرتی میزد. در ساعت ۵ بعد از ظهر، پیادهرویاش آغاز میشد که زمان آن بنا به قصه مشهور، چنان دقیق بود که زنان خانهدار کنیگسبرگ میتوانستند ساعتهایشان را با لحظهای که پروفسور کانت از پشت پنجرههایشان قدم میزد تنظیم کنند.[6]
از سوی دیگر نظم مقابل واژه ‹تنبلی› است. اگر شما استعداد محدودی دارید، نظم شما را بزرگتر از بقیه نشان خواهد داد، اگر شما تنبل هستید، کافیست در همین حد از فعالیتهایی که دارید منظم بشوید، کمکم وقتهای خالی در برنامهتان خودشان را نشان میدهند و شما فعالتر و زرنگتر خواهید بود. اگر هم استعداد شگرفی دارید با نظم میتوانید به ماه درخشانی در حوزه خودتان بدل بشوید.
به وصیت امیر(ع) برگردیم، مهم نیست در بخش دنیایی، استعدادتان در چیست، فقط منظم باشید؛ لاجرم بهترین خواهید شد. و در بخش عقبی هم، با متقی بودن بهترین خواهید بود. پس میتواند گفت: سعادت دو گیتی تفسیر این دو حرف است: با دنیا نظم و با عقبی تقوی!
اما مبحث اصلاح ذات البین که شرح شیرینی دارد مشابه همین نگاه متفاوت به نظم. که شاید در آینده بحث شد.
سلام و درود خداوند بر رسول و خاندان پاکش که اگر خدا آنها را برنمیانگیخت، در یافتن راههای سعادت ناکامیاب بودیم و در تحصیل علم مشقت بسیار و بیهوده متحمل میشدیم. سلام و درود بر امیر مومنان و یاور ما مستضعفان که با دو واژه مسیر پیچیده جهان هستی را برای ما مشخص کرد. سلام بر تو آنگاه که در کعبه متولد شدی و در مسجد شهید شدی و روزی که باز خواهی گشت.
[1] شاعر همان نویسنده است.
[2] وصیت حضرت در بستر بیماری، بعد از ضربت ابن ملجم لعنه الله. نامه 47 نهج البلاغه
[3] امام صادق(ع): «قائم ما زمانی که قیام کند، با جهل و نادانی مردم رو به رو میشود. جهل و نادانی بسیار شدیدتر و سختتر از جهالت زمان پیامبر(ص(». الغیبة نعمانی، ص307 ـ پیامبر(ص): «من میان دو جاهلیّت برانگیخته و مبعوث شدهام و جاهلیّت دوم، بسیار سختتر و مصیبتبارتر از جاهلیّت اوّل است.» الامالی، ج 2، ص 277
[5] او به صراحت به خدای ساعتساز معتقد است. یعنی صریحترین تعریفی از شرک، که در قرآن آمده است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.