خانه شماره 39

یک دفترچه نویسه‌های شخصی در مورد آنچه ما بدان می‌اندیشیم.
جد و جهد

تذهیب سربرگ

بسم الله چرم

blog pic blog pic

زکات العلم نشرة. اگر بشود اسم این سیاهه‌ها را علم گذاشت. البته بخش اعظم آن دل‌نوشت است. برای نشر فرهنگ و دین می‌نویسیم شاید که خدا هدایتمان کند.

طبقه‌بندی موضوعی

قرآن چرم امام خامنه‌‌ای استاد پناهیان

dotکم گوی و گزیده گوی...

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ق.ظ

مدت‌هاست که ننوشتم. بارها مسائلی پیش اومد که می‌شد نوشت ولی دستم به نوشتن نرفت. بیشتر خوندم این مدت. به موضوعات وبلاگ‌ها فکر کردم، به قلم نویسنده‌ها، به هدف خیر پشت مطلب...جز ساعتی در دنیا توقف نکردند

این مطلب یه دردنامس... مغزم درد گرفته! روحم درد گرفته! از خودی‌ها! از خانم‌های مذهبی! نمیدونم چقدر دیگه باید بگذره تا ما به خودمون بیایم و انقدر اصرار نکنیم که حرف ما درسته. انقد سلیقه رو دخالت ندیم. برفرض که سلیقه ما درست ولی گاهی یه مصلحتی بالاتر وجود داره که باید به خاطرش ازون سلیقه درستمون کوتاه بیایم. مخاطب مطلب من خانم‌های مذهبی هستن. خصوصاً وبلاگ نویس‌ها، خواهرهایی که خیلی‌هاشون رو می‌شناسم که در چه حد فکری هستن؛ با خوندن وبلاگشون از این‌همه تفاوت انگشت به دهن میمونم! همه ما می‌دونیم که حجاب فقط پوشوندن بدن نیست. کلام ما باید محجوب باشه. باید دیگران ازش در امان باشن. باید جوری باشه که اگر حتی یه ‹فی قلوبهم مرضی اونو شنید اتفاقی نیفته! نه اینکه بگیم به ما چه. اون خودش رو درست کنه. درحالی‌که این حرف دقیقاً همون حرف خانم‌های بی‌حجاب کف جامعس! و ما نباید عیبی رو که ازش نهی می‌کنیم توی خودمون باقی بذاریم!

خانمی رو دیدم به‌شدت مذهبی و تلاشگر در جهت دین ولی وبلاگش رو یه مرد بخونه کاملاً اون خانم رو تجسم می‌کنه! وبلاگ خاطره‌نویسی با کتابی که یک زن می‌نویسه فرق داره! پس یه خانم نویسنده نمیتونه همونجور که توی کتاب می‌نویسه توی وبلاگ خاطره بازیش بنویسه. خانم خوب و عزیزم چرا توی وبلاگت عکس تولدی که شوهرت برای فضای دونفرتون گرفته رو میذاری؟ عکس شام‌های دو نفری؟ عکس از صفحه گوشی موبایلت که با شوهرم فلان طور حرف زدم و فلان طور جواب داده! عکس سفرها؟ این چی یاد دیگران میده؟ هنر توی درست نوشته نه ریزبه‌ریز نوشتن! باور کنید می‌شه درست درس زندگی داد. بیاید اصلاح روش کنیم. دیدن این چیزها توی وبلاگ بچه مذهبیا بیشتر به چشم میاد تا توی وبلاگ دخترایی که همه شئون دین رو رعایت نمی‌کنن. من هر دو نوعش رو خوندم. هر دو نفر ریزبه‌ریز زندگی رو با عکس می‌نویسن ولی حس بدی که از خوندن وبلاگ مذهبیه بهم دست میده بیتشر از وبلاگ‌های غیر مذهبیه!

خواهرهای خوب و خوش‌فکر و مادرای جامعه مهدوی! اگر می‌خواید توی وبلاگتون درس زندگی بدید که اون درس رو از اتفاقات زندگیتون گرفتید نیاز نیست دقیقاً اون خاطره رو تعریف کنید. نیاز نیست عکس‌ها و متن‌هایی توی مطلب بگنجونید که دقیقاً زندگی شما رو به تصویر بکشه. می‌دونم که قصدتون اینه نشون بدید می‌شه خوب زندگی کرد و فقط خوبی‌ها رو دید ولی دارید بد بیانش می‌کنید! خیلی بد! چرا رفتارهای محبت‌آمیز همسرانتون رو بیان می‌کنید؟ باور کنید من با دیدن حسرت و آرزومندی پشت کامنت‌های خوش بحالت، منم می‌خوام، خوشبخت باشی، چه شوهر خوبی، چه زن خوبی، چکار کردی که شوهرت اینطوره، برای منم دعا کن همچین شوهری گیرم بیاد و... تنم به لرزه میافته!

عزیزای دلم می‌شه درس رو داد ولی نه جوری‌که دیگران حسرت براشون پیش بیاد. اصلاً برفرض که مخاطب شما مشکل داره و شما درست می‌نویسی. دوستای عزیز وبلاگ نویس! توی وبلاگ نباید دخترونه حرف زد! نباید ادا و شیطنت‌های دخترونه درآورد. چون وبلاگ یه جمع دخترونه نیست، وقتی توی وبلاگ حرف می‌زنید همیشه به این فکر کنید که بین شما و دوستاتون چندتا پسر فشن هم نشستن و دارن از سر مرض و برای لذت حرفاتونو می‌خونن، چون واقعاً فضای سایبر هیچ امنیتی برامون نذاشته! و ما مطمئن نیستیم که مخاطبامون واقعاً دخترن یا نه! پس خواهر گلم رعایت حال مخاطب فی قلوبهم مرضت رو بکن. بر فرض اینکه خانم هم باشه؛ چه تضمینی هست که اون دختر مجردی هم که مطلب رو می‌خونه دلش نشکنه؟ گریه نکنه؟ حسرت به دل روزهاشو نگذرونه؟ عقده‌ای نشه چرا چون خدا براش امتحان دیگه‌ای در نظر گرفته و به این زودی‌ها شوهر براش نیست! بر فرض که خانم‌های متأهل بخونن. چه تضمینی هست که نره با شوهرش دعوا راه بندازه چرا تو بهم عزیزم نمیگی؟ خب اون خانم مشکل داره، بله. ولی تو رعایت حالش رو بکن. اون باید درست درس می‌گرفت اما زندگیش با نوشته شما بدتر شد! چون نفهمید آدم باید قلق و مدل شوهر خودش دستش بیاد و همه مثل هم نیستن! اصلاً دعوا هم راه نندازه! بره تو لاک خودش و مغموم بشه از انتخابش و از زندگیش!

خیلی چیزها حق‌الناسه و اونجا که ‹لا یمکن الفرار من حکومته› یه چیزهایی توی پروندمون می‌بینیم که باورمون نمیشه! اگر نمی‌تونید درست بنویسید اصلاً ننویسید. موضوعتون رو عوض کنید. اگر می‌خواید دفتر خاطرات داشته باشید اونم اینترنتی، خب رمز بذارید. یا از سایت‌های ثبت‌ خاطرات استفاده کنید[1]؛ ندید احدی اونو بخونه. باور بفرمایید ضرر این نوع درس دادن از زندگی بسیار بیشتر از نفعشه! شاید شما اصلاً متوجه نشید دختری که توی خانواده مشکل دار بزرگ شده الان باخوندن وبلاگتون چه حسی داره. اصلاً هم بهش حق ندید! ولی گریه‌‌های شبونه اون، نگاه حسرت آمیزش گردن شماست. از آیت الله جوادی آملی یاد گرفتیم که حدث (اتفاق) وجود نداره. اینکه شما وبلاگ داری امتحان شماست عزیزم، و اینکه مخاطب میاد به این وبلاگ باز هم امتحانه و شانس و اقبال نبوده که آوردتش سمت وبلاگتون! پس یاد بگیریم چطور جواب سؤالای این امتحانو بدیم.

یه سوزن به خودم بود یه جوالدوز به دیگران...خودمم کم می‌نویسم چون گاهی می‌ترسم ازینکه مطلبم درست نباشه.

 

حلال بفرمایید.

 


[1] پایگاه‌های مختلفی برای ثبت خاطرات هستند که از انواع ایرانیش می‌شه به «31 شب» و یا «سی‌نوت» اشاره کرد و خارجی‌اش مثل پنزو و دیاری و اورنوت اشاره کرد.

اضافه شد: دوست عزیزی نظرشون رو در ارتباط با همین موضوع بیان کردند.

دوستان عزیز همه به خودمان رجوع کنیم بهتر از این هست که از یکدیگر بپرسیم آیا من خطا رفتم؟بهترین قاضی خود بی طرف ماست.

سلام. من چندی پیش مطلب شما را خواندم و در فکرم بود و هنوز این کامنت شما را که در خصوص برنامه ی خندوانه نوشته اید ندیده بودم یعنی اصلا کامنتی در زیر این مطلب نبود. مدتها به مطلب شما فکر میکردم و اتفاقات دورو برم را نگاه میکردم تا اینکه در برنامه خندوانه چند مورد دیدم که اشخاصی را با همسرانشان به عنوان میهمان دعوت میکنند و گاهاً از یکی از آنها می خواهند که یک جمله محبت آمیز به همسرش بگوید، آن هم جلوی آن همه آدم و دوربین و میلیونها بیننده و اکثرا هم خیلی راحت جمله ای محبت آمیز به همسرشان میگفتند! باور بفرمایید من که در خانه بودم سرخ میشدم از شرم و به یاد نوشته های شما می افتادم و میخواستم نظری در این خصوص بگزارم که آمدم و دیدم که بر حسب اتفاق شما هم در پاسخ یکی از کامنتها به این برنامه خندوانه اشاره کرده اید (آنجا که در خصوص رواج آهنگ ها و سازهای بندری در این برنامه نوشته اید) و از اثرات بد آن گفته اید بسیار مسرور شدم که شما نیز از اثرات بد این برنامه نوشته اید و با شما هم عقیده ام. درکل من این پست وبلاگ شما را صد در صد تایید میکنم و بارها دیده ام که در شبکه های اجتماعی پسران و دخترانی که تازه با هم نامزد میشوند عکسهایی از مسافرت ها و خوشگذرانی های خودشان منتشر میکنند، کلا شاید یک روز یا چند ساعت باهم خوش بوده اند ولی اثرات این عکسها و ثبت شدن آن ها در وب شاید سالها ماندگار باشد و دیگران که اکثراً مجردها هستند تصور کنند که این افراد چه زندگی خوب و خوشی دارند و فکر کنند که همیشه و هرسال در حال خوشگذرانی هستند و هیچ غم و غصه ای ندارند و به نظر من اگر یک نفر حسرت بخورد و دلش بخواهد که کاش او هم اینگونه بود همین یک حسرت کافیست و گناهش بر عهده آنهاست که این تصاویر را پخش کرده اند. برخی هم پارا فراتر گذاشته و از سفره غذا و باربی کیو و این چیزها عکس میگزارند که واقعا شرم آور است و نشان میدهد که فرهنگ استفاده از دوربین را ندارند. همه این ها به کنار اینها مربوط به دنیای مجازیست. به عقیده من در دنیای فیزیکی هم باید رعایت کنند. پدرم به نقل از یک راننده تاکسی میگفت که راننده از وضع بد جامعه نالان بود و میگفت حاج آقا ، ما هم آن دوران نامزد بودیم ولی شرم میکردیم در کوچه و خیابان راه بیفتیم و مثل این نسل جدید دست هم را بگیریم و جلوی هزار تا غریبه دست تو دست هم قدم بزنیم. واقعاً این رفتارها غلط ا ست و کلا آدم باید خیلی مراقب رفتارهای خود باشد. البته شاید عده ای بگویند که پس هیچ کاری نکنیم و همه اش مواظب باشیم تا، کسی ناراحت نشود، در پاسخ باید بگوییم که با کمی فکر کردن می توانیم طوری رفتار کنیم که اطرافیانمان ناراحت نشوند. باید رفتارمان در جاهای مختلف متغیر باشد. مثلا اگر قرار است در پایین شهر و یا جاهای کم درآمد و یا روستا کاری انجام بدهیم لباسهای کم قیمت تر و ساده تر به تن کنیم. اگر دوستی داریم که به تازگی مادرش را از دست داده از مادرمان نگوییم (من به شخصه یکبار این اشتباه را کردم و وقتی از مرخصی برمیگشتم به همکارم که تازه مادرش فوت شده بود گفتم: مدت مرخصی ام کم بود ولی دیدن مادرم ارزشش را داشت و ناگهان دیدم که او رنگ به رنگ شد و حسرت نداشتن مادر به دلش نشست، بعدا فهمیدم که نباید این جمله را میگفتم). این رفتار داینامیک و متغیر را در جامعه راحت تر میتوان انجام داد ولی در محیط مجازی چون همه جور مخاطب هست سخت تر است. باید در اینجا سعی کنیم از زندگی اولیا بگوییم نه از خودمان. مثلا از محبت های حضرت علی به حضرت زهرا بگوییم نه از محبت های شخصی خودمان. خوشبختانه در شهر ما قزوین، این رفتار به صورت پیشفرض روی تمام مردم اصیل قزوین نصب شده و اصلا خوشی های خودشان را بروز نمی دهند. هر وقت با هرکدامشان هم کلام شویم از بدبختیها و بیچارگیها و نداریهایشان می گویند، حال آنکه بهترین زندگی را در بین خود دارند. حتی اگر میلیاردها سرمایه داشته باشند ماشین نمی خرند و با دوچرخه تردد می کنند یا یک ماشین ساده و ارزان قیمت می خرند و شاید یک لباس را ده سال بپوشند و خیلی خیلی به چشم و نظر معتقدند و میگویند اگر کسی نداشته باشد و حسرت به ما بخورد آهش زندگی ما را میگیرد و بدبختمان می کند. این هم یک نوع عقیده است. ما هم می توانیم اینگونه باشیم ولی نه به این شدت. مثلا در اجتماع اگر با همسرمان یا خواهرمان یا برادرمان بیرون میرویم حدالامکان جلوی غریبه ها سنگین برخورد کنیم و شوخی و خنده بیجا را برای خانه بگزاریم، در صحبت با اطرافیان از خوشی ها نگوییم و نیازی نیست که انرژی منفی بدهیم ولی بجای گفتن از خوبی های خودمان که باعث حسد بردن یا حسرت خوردن می شود از جملات مثبت کلی و عمومی استفاده کنیم و اگر هم چیزی نمیدانیم سکوت کنیم. اگر کسی برادر ندارد از برادرمان نگوییم. اگر کسی خواهر ندارد از خوبی خواهرمان نگوییم. این فرهنگ ماست و مجبوریم که اینگونه باشیم. در کتابی خوانده بودم که هر چه از غرب چهان به شرق میآییم حسادت و حسرت بیشتر میشود. مثلا در آنجا نوشته بود اگر یک پسربچه غربی نمره انشا بیست بگیرد و با فریاد در کوچه بدود و بگوید بهترین نمره را آورده ام ممکن است همسایه ها پنجرها بشان را بازکنند و به او تبریک بگویند ولی اگر همان اتفاق در شرقی ترین کشور بیفتد (در آن کتاب چین را مثال زده بود) همسایه ها پنجره ها را با ضرب می کوبند و پیش خودشان میگویند خوب بیست شدی که شدی حالا ما چه کنیم شهر را روی سرت گزاشته ای. البته شاید مطالب آن کتاب جانبدارانه بوده ولی در کل فرهنگ ما اینگونه است و باید در رفتارهایمان مراقب باشیم. ببخشید که طولانی نوشتم. من زمانی وبلاگ داشتم و اینقدر می نوشتم که ارسال نمیشد و ارور میداد و آخرش هم وبلاگم کلا سوخت!

هدی
سلام. داشتن مخاطبانی همچون شما که به مطلب فکر می‌کنند و بررسی می‌کنند موجب رشد فضا خواهد بود.
بحث خندوانه خیلی عمیق‌تر و گشترده‌تر از حد این مطالب است که جایش نیست.نه بیان بدبختی(حتی واقعی‌اش) که ناشکری را رقم می‌زند خوب است و نه در چشم کردن خوشبختی. بهتر است زندگی‌مان را بفرماییم!!!
سلام
اول در مورد اون دو موردی که فرمودید، جمله اول نقل قول از نوشته شما نبود، منظور نتیجه گیری من از نوشته شما بود،و اما تایید وبلاگ همسربهشتی هم تو نوشته شما نبود، تو نظرها بود
دوم، اینجوری منو شرمنده خودتون نکنید، من قابل این حرفها نیستم، خیلی خیلی کوچیکتر از این حرفام، خیلی
سوم، من هم گفتم که بیشتر حرفهاتون رو قبول دارم، اما تو نوشته اتون منظورتون واضح نبود، حتما باید خواننده نظرها رو هم بخونه تا منظورتون رو دقیق بفهمه، کاش این مثال ها رو داخل نوشته زده بودید که ابهام پیش نیاد.
و اما در مورد وبلاگ تعطیل شده من، من هنوز هم راه حلی براش ندارم، شاید انقدر سخت گرفتم که نوشتن یادم رفت، الان رفتم و سری بهش زدم، خیلی هاشو با عشق نوشتم، سعی کردم خیلی ساده بنویسم و آدمها رو عاشق خدایی بکنم که خودم عاشقشم، امید رو تو دل بنده هاش زنده کنم، اما گاهی ترسیدم از اینکه میون نوشته هام دل کسی بشکنه، دل کسی تنگ بشه از نابلدی من، منی که تو دنیای واقعی حاضرم راهمو دور کنم که مورچه ای له نشه، خیلی سختی ها رو به خودم بدم که کسی آزرده نشه، حالا تو دنیای مجازی دل بنده ای از بنده های خدا با خوندن نوشته من بشکنه یا حسرتی تو دلش ایجاد بشه، کم گناه و اشتباه نداشتم که اینم بیاد روش
میون نوشته هام یه روضه بود، چقدر دلم روضه سیدالشهدا میخواست، ممنون که منو یاد وبلاگم انداختین و رفتم اون روضه رو پیدا کردم، بازهم شرمنده امام شناسی عابس و شوذب شدم :(
راستی تو این شب ها و روزهای پربرکت، برای دل سیاه منم دعا کنید
هدی
علیک سلام.
ممنون که روشن کردید. اینکه می‌فرمایید لازمه دوستان نظرات رو هم بخونند بنظرم حسنه از جهتی. من ترجیح میدم دوستان مشارکت در تکمیل بحث داشته باشند. مثلا در مطلب افضال النسا بخشی از صحبت‌ها رو گذاشتم به فراخور نظرات که استقابلی ازش نشد و خب دیگه لزومی به بیانش ندیدم.
اگر راجب وبلاگتون به نتیجه‌ای رسیدید در خدمتم.نوش جانتون روضه ارباب...
هدی جان بیا جواب این بنده خدا رو بده. این اقای یه رهگذر رو عرض میکنم. هادی خان شما نمیشه پاسخگوباشن ایا؟
هدی
گویا التقاط پیش امده. خواننده محترم با نام یه رهگذر سوالاتی مطرح کردن که بنده جواب دادم. به گمان منظور شما نظری با نام مصطفی باشد که ذیل مطلب ماشین استاد مطرح شده. این پست مربوط به آقا هست و خود ایشون در مورد پاسخ دادن نظرات پست‌هاشون تصمیم میگیرن. اما چشم بهشون عرض می‌کنم.متشکرم که خواهان شفاف سازی و رفع سوءبرداشت‌ها هستید.
  • میرزا قلمدون
  • خدا خیرتون بده. به موضوع مهمی اشاره کردید
  • صحبتِ جانانه
  • سلام برشما

    من هم از شما بابت لینک کردن مطالب به هم تشکر می کنم
    موید و پیروز باشید ان شاءالله
    من هیچ راه حلی برای این مورد ندارم واقعا، خودم به این رسیدم که اگه بخواین هیچ حسرتی تو دل کسی ایجاد نکنید باید تو غار زندگی کنید!
    مثلا خود من دوستی دارم که میگه مثل تو شدن نهایت آرزومه!!!! گه نمیشناختمش فکر میکردم داره مسخره ام میکنه! من نه جایگاه اجتماعی و اقتصادی و روحانی و ... خاصی دارم، نه حتی قیافه جذابی!!! اصلا برام قابل هضم نیست چطور نهایت آرزوی کسی میتونه مثل من شدن باشه!!! من کف آرزوی کسی هم نمیتونم باشم چه رسیده به سقفش!!!

    امیدوارم از حرفام نرنجید اما من واقعا خسته شدم از اینکه هی بشنوم چی غلطه، یکی پیدا نمیشه بگه چی درسته
    همیشه عمل به احتیاط کردن ممکن نیست
    اگه شما راه حلی دارید به من و دوستان دیگه نشون بدید لطفا
    حرفا هاتون قابل تامل بود، خیلی هاش رو هم قبول داشتم اما مساله اینه که اگه کلی بنویسی مطالبتو خیلی کم میخونن و با ننوشتن فرق چندانی نداره، چون اگه طرف به مطالب کلی علاقه داشته باشه ترجیح میده کتاب بخونه که خیلی کامل تر از نوشته های نویسنده وبلاگ هاست!
    مثلا همین وبلاگ شما، چندتا از مطالبو نگاهی انداختم اما برام انقدری جالب نبود که بخونم و همیشه دنبال کنم، چون همونطور که گفتم کلیه و ترجیح میدم در اون باره کتاب بخونم چون کامل تره، عذر میخوام که رک گفتم
    درسته که باید مراعات کرد، اینکه بعضی ها مرض دارن رو هم قبول دارم،اما اینجوری که گفتین اصلا نباید وبلاگ نوشت مگر در موارد سیاسی و اجتماعی و دینی و ... خب پس کی باید درس زندگی عملی بده؟ کاش خودتون یه نمونه مینوشتین حداقل
    کامنت ها رو هم خوندم اونجا وبلاگ همسر بهشتی رو تایید کردین من مطالب همسر بهشتی رو دنبال میکنم و خوشمم میاد اما نوشته هاشون گاها همون تجسم زندگی شخصیه، مثلا اینکه شما بنویسی یکی از بهترین راه های ابراز علاقه ماساژ پاهای شوهرته، آیا این برای کسی که تو دلش مرضی هست کم چیزیه؟ تصور اینکه یه زن پاهای مرد رو ماساژ بده برای مردی که مرض نداره هم خوشاینده! به نظرتون حسرت تو دل یه مرد ایجاد نمیکنه که چرا همسرش این کار رو نمیکنه(این نمونه ای بود که از وبلاگ همسر بهشتی یادم اومد)
    اینکه فقط بگیم یه چیزی غلطه و جایگزینی هم براش نداشته باشیم خیلی راحته هدی خانم، اما مهم اینه که راه نشون کسی بدیم که عملی باشه
    من مجردم،کسی که شاید هیچوقت فرصت ازدواج براش فراهم نشه، این مطالبی که گفتید رو هم میخونم، اما فرض کنید هیچکدوم رو نخونم، خب با زندگی های اطرافم چیکار کنم؟ به دوست خوشبختم بگم تو بدبخت باش تا تو دل من حسرتی ایجاد نشه؟ یا به همسرش بگم لطفا زنتو دوست نداشته باش تا من راحت باشم، براش کادو نخر، بیرون نبرش، با هم تفریح نکنید و ....
    این حرف عملی نیست، لطفا شما یه راه حل نشون بده
    من به شخصه خیلی خیلی مراعات میکنم، همیشه سعی کردم مطلبی ننویسم که احساسات کسی جریحه دار بشه، و خیلی زود به این نتیجه رسیدم که نمیشه و الان دیگه نمینویسم، حالا من مجردم و این موارد که گفتین اصلا در مورد من مصداق نداره، اما وقتی میدونستم دوستی مادر نداره، از محبت های مادرم نمینوشتم، وقتی میدونسم دوستی پدر نداره از محبت های پدرم نمینوشتم، وقتی میدونستم دوستی بیکاره از موفقیت های شغلیم نمینوشتم تا نکنه دل کسی نشکنه، نکنه کسی حسرتی تو دلش ایجاد بشه و این منجر شد به تعطیل شدن وبلاگم، وبلاگی که شاید به خیلی ها امید میداد، شاید به بعضی ها انرژی میداد تا بهتر زندگی کنن، اما حالا نمینویسم چون نتونستم راه حلی براش پیدا کنم
    هدی
    سلام. اول کلام باید بگم در مقایل شما به احترام دو زانو میشینم.به خاطر رفتارهایی که برای جلوگیری از صدمه به زندگی دیگران انجام دادید. اینکه شما به راه درست علم نداشتید اما راه غلط رو میدونستید و ترکش کردید نشان از حق پذیری شماست. خدا براتون هزار در دنیا و آخرت  جبران کنه.شما عین اصل اسلام رفتار کردید. اسلام دین فرقانه. یعنی حق و باطل رو از هم جدا میکنه. میگه باطل رو نمیخوام و حق رو میخوام. اول کلام اسلام "لا اله الاّ الله" است. اول نفی باطل بعد پذیرش حق.
    یک سری جملاتی رو که فرمودید بنده عرض کردم رو در متونم پیدا نمی‌کنم. اگر لطف کنید بگید من در کجای مطالم اینهارو گفتم ممنون میشم. "گفتین اصلا نباید وبلاگ نوشت مگر در موارد سیاسی و اجتماعی و دینی و ..." و "وبلاگ همسر بهشتی رو تایید کردین ". اصلا معتقد به ننوشتن از متن زندگی نیستم و بشدت به آموزش اخلاق کاربردی معتقدم و تلاش می‌کنم براش. اما وبلاگ دوست عزیزمون. من مطال ایشون رو شاید به تعداد انگشت دست هم نخونده باشم. نمیدونم سبک نوشته‌هاشون چطوره اما اونچه از ظاهر وبلاگشون به چشم اومد آموزش به سبک خاطره نویسی نبود. و خب ممکنه وسسط ببیاناتشون از همسرشون هم گفته باشن. من خودم رو هم مستثثنا نمیدونم. همیشه میگم خدایا خودم خراب نکنم و حرفمو نقض نکنم.اما انسان از خطا مصون نیست.
    نحوه نوشتن رو هم عرض کردم به خواهر خوبمون فاطمه خانم. مثلا من قراره یاد بدم که اگر مادر شوهرم حرف سنگینی زد نیام داستان رو بگم. اون نکات رو بیان کنم اصلا حتی میشه مکالمات رو گفت اما نه نقل قولی. یعنی نگم شوهرم اینو گفت. من این کارو کردم. بعضی دوستان قلم خیلی خوبی دارن. همون رو جوری بیان میکنن که اصلا حس‌های بد رو ایجاد نمیکنه. بنظرم خدا به قلم اونها برکت داده.وگرنه اینکه من از همه نامه‌ها عکس بذارم، متن پیامهای رد و بدل شده رو بگم اینها رفتارهای به یقین مذمومی هست. راجب وبلاگتون هم میشه بیشتر باهم صحبت کنیم تا به لطف خدا دوباره چراغش روشن بشه.
    من با نظر شما کاملا مخالفم .......کسی که حسادت داره بیماره چرا جامعه ما به جای این که حسود رو با روشی آگاه کنه و درمان کنه و فرهنگش رو ارتقا بده صورت مساله ها را از جلوی راهش بر میداره؟آیا اون آدم جای دیگه ...مساله دیگه و....براش حسرت برانگیز نیست؟ این اتفاقا .....شرح حال غلط جامعه بیمار ماست که هممه چیز به نفع بیماران جامعه باشه که نبینند و نخونند همینه که همین بیمارانی که شما دارید ازشون دفاع میکنید به جای پذیرش بیماریشون افراد دوروبر رو حذف میکنند زندگی ها ی خانوادگی رو از هم میپاشند که نبینند اگر به جای این توصیه های سطحی میتونستیم به یک باور عمومی برسونیم جامعه رو که هرکسی باید برای ارتقای زندگی شخصی خودش تلاش کنه هم آدم خوشبخت تر وجود داره و هم بدبخت تر .......زندگی هر کسی شخصی است و اگه طرف قبول کنه بیماره و در حال گذراندن و درمان هست این وبلاگ ها رو نخونه نه این که وب ها حذف بشوند که ........در ضمن به نظر شخص بنده ایده های وبلاگ های مذهبی به خود من شخصا خیلی کمک کرده که یاد بگیرم با خدا زندگی کنیم مشکلات رو با یاد خدا و توکل حل کرد و زندگی زناشویی خودش محل امتحان الهی است بنابراین به خاطر بیماران جامعه نمیشود فوایدی که به بقیه میرسد رو ازبین برد
    سلام عزیزم
    این حرف شما دقیقا مثل اینه که بگی: خانم عزیز کنار شوهرت راه نرو شاید یه آدم مجرد حسرت بکشه و بگه چرا من نه؟
    یا هیییییچ وسیله ی تزیینی ای برای خونه ات نخر چون ممکنه یه نفر انقدر ندار باشه که یه وقت دلش بخواد و نتونه بخره و حسرت بکشه.
    تو فضایی که همه دارن از شوهراشون ناله می کنند و بدی هاشون رو با افتخار تو جمع برای همه تعریف می کنن چند تا وبلاگ هست که به آدم نگاه قشنگ رو یاد میده و القای خوبی می کنه. من خودم بیشتر لحظات زیبا و رویایی و رمانتیکم رو مدیون این عزیزان وبلاگ نویس هستم و همیشه براشون دعا می کنم
    الاعمال بالنیات اگر این عزیزان نیت خوبی داشته باشن کارشون واقعا مجاهده ست.نمیشه همه چی رو تعطیل کرد.من بسیار تحت تاثیر تصاویر رمانتیک و فضاهای عاشقانه قرار می گیرم و بهم القا می شه که فضای خونه ام رو لطیف تر کنم بسیاری از خانم ها اینطوری هستن.سیستم القا خیلی تو خانم ها قویه
    نمیشه تو جامعه بگیم هیچ کتاب خوبی نباشه هیچ متن قشنگی نباشه شما بخوای مهارت همسرداری یاد بگیری باید بری کتاب مهارتی بخری و دقیقا توش ببینی دخترونه حرف زدن و عاشقانه بودن رو ... انقدر که به ما یاد ندادن باید با جزئیات به ما توضیح داده بشه.و اینکه وبلاگ مثل کتاب می مونه هرکس خودش باید انتخاب کنه چه کتابی بخره که بهش آسیب نزنه .نه اینکه بگیم تمام کتابها رو سانسور کنیم مبادا کسی جذب این کتاب بشه و بخونتش و ضربه ببینه.وبلاگ هم همین طوره هر کس باید ببینه چه مطلبی براش مفیده و کمکش می کنه و بره سراغ اون.نه اینکه دیگران رو محروم کنه از اون کار
    بسیاری زندگی ها با این وبلاگ ها متحول شده
    بی انصافی نکنید
    اسلام دین تعادله.... شما این طور که می گین کلا حرف زدن قدغن می شه هر حرف خوبی برای بعضی شاید خوشایند نباشه پس نباید گفته بشه. مثلا به همسرم می گم علی آقا خیلی ها باخودشون می گن اه چه قدر به شوهرش احترام می ذاره و لوسش میکنه باید عقب نشینی کنم که اونا راحت باشن؟؟
    اگر کاری نیت خوبی داشته باشه و باعث حرکت در آدم ها بشه اون کار، کار درستیه البته با رعایت چهارچوب ها
    هدی
    سلام. ممنون که نظرتون رو در میون گذاشتید. رفتارهای ما چند دسته هستن. یک سری رفتارهای روزمره هستن. مثل راه رفتن! این رو اجتنابی ازش نیست. اینجا من باید خیلی موجه و مناسب باشئون اصیل اسلامی در اجتماع حاضر بشم. نه اینکه دست همسرمو بگیرم تو دستم برم بازار! غذا خوردن همسران توی یک ظرف به ذات از محبت و یکی بودنشونه ولی لزومی نداره من توی مهمانی با همسرم توی یک ظرف غذا بخورم!از طرفی اینکه هیییچ زینتی نخرم برمیگرده به اونچه در ذهن شما ازش به زینب یاد میشه. و البته من نگفتم هیییچ! گفتم در حد شرع زندگی کنیم. پس من زینت عادی تهیه میکنم و مدام در چشم دیگران اون رو عرضه نمیکنم. خواهر خوبم اونچه من عرض کردم این بود که به با الفاظ دو نفره ننویسیم. اگر من میخام یاد بدم که به همسرت بگو آقا و سرور بهتره نگم که من بهش اینو گفتم و اون غش و ضعف رفت. اصل متن رو بیان کنم.آموزش رو بیان کنم. حتی همون خاطره رو از حالت من و اون خارج کنم و یه حالت آموزش بهش بدم نه خاطره!
    اینکه با اون فرد که دچار مشکله چطور رفتار کنیم در یه حیطه دیگس. مثل اینه که یه بیمار ریوی کنار من سیگاری زندگی کنه اما من ترک سیگار در حضور ایشون نکنم بگم خب بره درمان کنه! خب این غلطه. جامعه از جمع میاد. همه با هم باید رفتار رو درمان کنیم.شما حرف من رو دوباره با آرامش مرور کنید مشاهده می‌کنید که من قدغن نکردم بلکه لازم دونستم اما به شیوه صحیح.
    و اما جذبه داستانی نوشتن! اگر مایلید درک کاملی داشته باشید به این سخنرانی از استاد پناهیان رجوع کنید(جلسه سوم). اما خلاصه: اینکه کسی با یک آیه به مقصد "الف" برسه با نفر دومی که کنارش به تفسیر محتاجه برای رسیدن به همون "الف" با نفر سئم که باید پای سخنرانی بشینه با اونکه باید یه فیلم راجبش ببینه مراتبشون متفاوته. نفر اول درک و شعور بالاتری داره. نگید که این به توان و وسع افراده! ما رو به اینجا کشوندن خواهر خوبم. اینکه شبهای رمضان بشینیم پای سریال حتی از نوع عالیش یعنی من ضعف دارم. باید تغییر جهت داد به سمت تعالی. نه اینکه به این جریان غلط کمک کرد.
    اسلام دین به کمال رسوندن انسانه. این تعادلی که به خوردمون دادن راضی بودن به وضع موجوده.
    بنظرت برنامه‌ای مثل خندوانه که باعث حرکات خوبی در مردم شد، در عمق برنامه خوبی بود؟ و آیا ارزش باب کردن انواع آهنگ از بندری تا رپ رو حتی تو خونه حوزویا داشت؟ جواب من رو ندید برای روشن شدن مطلب برای خودتون به نظر علما و بزرگان و اهل فن رجوع کنید. البته بی جانب داری. موفق باشید و باز هم ممنون.
    سلام بر شما
    از لطف شما سپاسگزاریم
    چشم، حتماً در فرصتی مناسب ظاهر سایت را بهتر خواهیم کرد
    سپاس از لینک
    هادی
    علیکم‌السلام
    خدا قوت
    یاعلی
  • صحبتِ جانانه
  • احسنت

    خیلی خوب گفتید خواهرجان

    اثمُها اکبرُ مِن نفعها این جور نوشته هایِ خوش به حال نویسی...

    http://besme-rabbel-hossein.blog.ir/post/103
    هدی
    ایراداتی رو که می بینم و در مشورت ها به مشکل بودن اونها یقین پیدا می کنم به این امید بیان میکنم که خداوند برای من هم چه در مجاز چه حقیقت برای من هم روشن کنه مشکلاتم رو.
    بابت لینک کردن مطالب به یکدیگر ازتون متشکرم. اینطور یه مجموعه کامل از نظرات به لطف خدا ایجاد میشه.
  • مدیر سی نوت
  • سلام، مطلبی بسیار بجا بود، بسیار دیده ایم خواهرانی را که برای تبلیغ حجاب وبلاگی میسازند و تصاویری از خود را در آن قرار میدهند، هرچند با حجاب اما شایسته مقام آنان نیست که تصویر و دستوشته هایشان در معرض عموم قرار گیرد.
    ضمنا از اینکه سایت خاطره نویسی ما یعنی سی نوت را قابل دانستید و معرفی نمودید سپاسگزاریم.
    و من الله توفیق
    هادی
    علیکم السلام
    بهرحال وظیفه هر مسلمانیست که از تولید و خلاقیت‌های ملی‌اش حمایت کنه. اگر شما هم لطف کنید و لاگین پیج شیک و HTML5 رو به جای لاگین پیج فعلیتون بذارید که جذابیت بیشتری داشته باشه ما رو در راستای معرفی کالای ایرانی حمایت کردید.
  • یاسمن هرندی
  • سلام
    من کاملا با نظرتون موافقم
    مخصوصا تو شبکه های اجتماعی خیلی زیاد این رفتارهای غلط دیده میشه. حریم خصوصی بی هیچ دلیلی عمومی میشه و رعایت حال انواع مخاطبین هم اصلا نمیشه.
    متاسفانه مذهبی و غیرمذهبی هم نداره....
    هدی
    به به:) انتظار دیدنتون به این زودی رو نداشتم. قدم رنجه فرمودید:)
    درسته که شامل همه اقشار شده ولی خب اونها که کاملا به دین مقید نیستن ادعایی هم ندارن و گفتن از زندگیشون براشون یه چیز عادیه. ولی وقتی این رفتار رو از خودی‌هایی می‌بینیم که صدای وا اسفا برای اسلاممون گوش خودمونم کر کرده دیگه وضع بدتر میشه... کسانی که مدعی درست رفتار کردن هستن و مذهبی اصیل  هم میدونن خودشون رو. خدا اشتباهات من رو هم اصلاح کنه با همت و فهمی که بهم عنایت میکنه...
    سلام بر هدی خانم
    اتفاقا در مطلب یکی مونده به آخرم به این موضوع کمی اشاره کردم و در آینده هم مفصل بهش خواهم پرداخت ان شاء الله
    من هم کامنت های شمارو در تذکر به این عزیزان دیده بودم زیر وبلاگ هاشون
    کاش لینک مطلبتون رو براشون قرار می دادید.
    به نظر من چند نفر بین خانم هایی که وبلاگشون رو می خونم خوب می نویسن یا می نوشتم
    یکی رضوان عزیز که هرکجا هست خدا حفظش کنه، یکی طهورا هم نفس طلبه، یکی همسر بهشتی و من و او
    این ها حریم هارو رعایت می کنند
    دهه ی کرامت بر شما مبارک و التماس دعا
    هدی
    سلام بر محافظ سنگر صالحات:)
    ایام بر شما هم مبارک باشه عزیز.
    خییلییی خوبه اگر شما هم بنویسی:) اونوقت مطالب رو میشه لینک داد بهمدیگه تا تکمیل بشن.
    راستش بنظرم درست نیست خودم برم براشون لینک بذارم، حمل بر خودستایی نشه یه‌وقت و برای دوستان این حس ایجاد نشه که من خوبم و اونا دچار مشکلن...خودم بیشتر وضع خودمو میدونم... اگر خدا بخواد به این مطلب راهنماییشون میکنه.
    آره منم دقیقا این سه نفر رو میخونم چون در عین درس گرفتن از متن زندگی اون حس بد رو نداره نوشته‌هاشون.خدا حفظشون کنه.
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.

    تخته سیاهتخته سیاهتخته سیاه

    نوشته تخته نوشته تخته نوشته تخته